تشنگی ام کنارم نشسته است

آیینه و صبح

جوابم کرده اند

روز را در ملافه ای زیر سرم دارم

خورشید که می رود

بی خویشتنی ام را می پوشم

و راه می افتم

تا بر کاناپه ها

که جاشوان عرقهاشان را فنجان فنجان خشکانده اند

دریا را جرعه جرعه بنوشم


*

ناطور صبح که می رسد

تشنگی ام کنارم نشسته است

می روم

خورشید که رفت بر می گردم.                     بندرعباس 1375

مصاحبه منتشر نشده ای از سهراب به قلم و همت رضا اسماعیلی

چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید

                     

    *ابتدا کمی از خودتان بگویید؟

اهل کاشانم.روزگارم بد نیست.

تکه نانی دارم،خرده هوشی،سر سوزن ذوقی.

     *آیا واقعا اهل کاشانید،یا...؟

اهل کاشانم ،اما

شهر من کاشان نیست. شهر من گمشده است!

     *شغل و کار و بار شما؟

     پیشه ام نقاشی است.

گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ،می فروشم به شما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی ست

دل تنهایی تان تازه شود.

     *آیا پدر شما هم اهل شعر و نقاشی بود؟

پدرم نقاشی می کرد.

تار هم می ساخت. تار هم می زد.

خط خوبی هم داشت.

     *اصل و نسب ؟

نسبم شاید برسد

به گیاهی در هند،به سفالینه ای از خاک "سیلک"!

     *دین و آیین؟

من مسلمانم.قبله ام یک گل سرخ.

     *نشانی شاعرانه شما؟

به سراغ من اگر می آیید،پشت هیچستانم.

     *ببخشید...پشت هیچستان دیگر کجاست؟!

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگ های هوا،پر قاصد هایی است

که خبر می آرند، از گل وا شده ی دورترین بوته ی خاک.

     *میراث شاعران؟

شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.

     * یکی از شاعرانه ترین خاطرات دوران کودکی شما؟

پدرم وقتی مرد، پاسبان ها همه شاعر بودند.

     *برای نوآوری در شعر چه باید کرد؟

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.

واژه ها را باید شست.

واژه باید خود باد،واژه باید خود باران باشد.

     *به نظر شما در شعر باید به دنبال چه چیزی باشیم؟

پی گوهر باشید.

لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.

     *نظر شما نسبت به این شاعران: فروغ فرخزاد؟

بزرگ بود و از اهالی امروز بود

و با تمام افق های باز نسبت داشت

و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.

     * استاد شهریار؟

و او به شیوه باران، پر از طراوت تکرار بود.

     *مهدی اخوان ثالث؟

صداش

به شکل حزن پریشان واقعیت بود.

     *فریدون مشیری؟

به شکل خلوت خود بود

و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را

برای آینه تفسیر کرد .

     *اگر ناگزیر شوید از خودتان تعریف کنید...؟!

من پر از فانوسم.

من پر از نورم و شن.

و پر از دار و درخت

پرم از راه،از پل،از رود، از موج

پرم از سایه برگی در آب :

چه درونم تنهاست!

     * زندگی در قاب نگاه شما؟

زندگی رسم خوشایندی است.

     * و مرگ...؟

مرگ پایان کبوتر نیست.

     * و عشق؟

... و عشق

سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست.

و عشق، صدای فاصله هاست.

     * میانه شما با فلسفه؟

کا ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم.

     * آیا شاعری رمانتیک تر از خودتان می شناسید؟!

شاعری دیدم هنگام خطاب

به گل سوسن می گفت:"شما" !

     *طرح سوالی تامل بر انگیز؟

من نمی دانم

که چرا می گویند:اسب حیوان نجیبی است،کبوتر زیباست!

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟

گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟!

     *اگر یک ساعت از عمر کره زمین باقی مانده باشد، برای گذران این یک ساعت ، چه پیشنهادی می کنید؟!

     بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.

     بیا زودتر چیزها را ببینیم.

     * آیا هنگام خرید، اهل چانه زدن هستید؟

مرد بقال از من پرسید:چند من خربزه می خواهی؟

من از او پرسیدم: دل خوش سیری چند؟

     * خاطره روزی که به درخواست مادرتان به میدان میوه رفتید و ظاهرا با دست خالی برگشتید!

با سبد رفتم به میدان،صبحگاهی بود.

میوه ها آواز می خواندند

من به خانه باز گشتم* مادرم پرسید:

"میوه از میدان خریدی هیچ؟ "

میوه های بی نهایت را کجا می شد میان این سبد جا داد؟

-"گفتم از میدان بخر یک من انار خوب!"

امتحان کردم اناری را

انبساطش از کنار این سبد سر رفت.

-" پس چه شد، آخر خوراک ظهر...! "

     * توصیف یک روز زمستانی از زبان شما؟

پشت کاجستان،برف

برف،یک دسته کلاغ.

...

قطره ها در جریان،

برف بر دوش سکوت

و زمان روی ستون فقرات گل یاس.

     *بعد از باران...؟

ابرها رفتند

یک هوای صاف ،یک گنجشک، یک پرواز

     *وقتی کودک بودید، زندگی را چگونه می دیدید؟

زندگی در آن وقت ،صفی از نور و عروسک بود

یک بغل آزادی بود.

     *آیا برای شما مهم است در کجا باشید: در وطن، یا در غربت؟

هر کجا هستم، باشم

آسمان مال من است.

پنجره،فکر، هوا،عشق،زمین ،مال من است.

     *چه سهمی از زندگی شما را راضی می کند؟

من به سیبی خشنودم

و به بوییدن یک بوته ی بابونه.

من به یک آینه، یک بستگی پاک، قناعت دارم.

     *اکر یک بار دیگر به دنیا بیایید...؟!

دوره گردی خواهم شد،کوچه ها را خواهم گشت، جار خواهم زد:

آی شبنم،شبنم،شبنم

     *میانه شما با "سیاست" ؟

من قطاری دیدم، که سیاست می برد( و چه خالی می رفت!)

     * استدلالی که برای منکران وجود خدا،در کوچه باغ های آفرینش آوردید و عکس العمل آنها؟

زیر بیدی بودیم

برگی از شاخه ی بالای سرم چیدم، گفتم:

چشم را باز کنید،آیتی بهتر از این می خواهید؟

می شنیدم که به هم می گفتند:

سحر می داند، سحر! 

050310094237.jpg

*بزرگ ترین دغدغه انسانی شما در قرن حاضر؟

در این کوچه هایی که تاریک هستند

من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم

من از سطح سیمانی قرن می ترسم.

     *آینده بشریت را چگونه می بینید؟

داخل واژه صبح

صبح خواهد شد.

     *اگر شما مسئول اداره جامعه باشید، برای ساختن یک جامعه خوشبخت، چه اقداماتی می کنید؟

هر چه دشنام،از لب ها خواهم برچید

هر چه دیوار،از جا خواهم کند

رهزنان را خواهم گفت:کاروانی آمد ،بارش لبخند

من گره خواهم زد

چشمان را با خورشید، دل ها را با عشق

سایه ها را با آب،شاخه ها را با باد

آشتی خواهم داد،آشنا خواهم کرد، راه خواهم رفت

نور خواهم خورد، دوست خواهم داشت.

     * شما به عنوان یک شاعر، آرزو می کنید مردم چگونه باشند؟

من اناری را ،می کنم دانه،به دل می گویم:

خوب بود این مردم، دانه های دلشان پیدا بود.

     *معمولا وقتی که روح تان بیکار می شود، چه می کنید؟!

قطره های باران را،درز آجرها را، می شمارم.

     *این نخی که به انگشت تان بسته اید، برای فراموش نکردن چه چیزی است؟

یاد من باشد،هر چه پروانه که می افتد در آب، زود از آب در آرم

یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد

یاد من باشد، تنها هستم.

     *خانه دوست کجاست؟

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه نور

و از او می پرسی:" خانه دوست کجاست؟"

     * پیش بینی وضع هوا از زبان شما؟!

ابری نیست،بادی نیست.

می نشینم لب حوض

گردش ماهی ها،روشنی،من،گل،آب

پاکی خوشه ی زیست.

   * حکایت جاده و سفر از زبان شما؟

جاده یعنی غربت

باد،آواز، مسافر، و کمی میل به خواب

شاخ پیچک،و رسیدن، و حیات.

     * آیا اهل سیر و سفر هستید؟

کفش هایم کو؟ چه کسی بود صدا زد "سهراب؟"

     * اگر روزی قصد سفر کنید، به کجا می روید؟

قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب.

پشت دریاها شهری ست،قایقی باید ساخت.

     * تصویری از زندگی مدرن شهری؟

رویش هندسی سیمان،آهن، سنگ.

سقف بی کفتر صدها اتوبوس!

    * فهرستی از دلخوشی های انسان؟

دلخوشی ها کم نیست،مثلا این خورشید

کودک پس فردا،کفتر آن هفته.

     *چیزهایی که فقط در یک سفر جادویی شاعرانه می توان دید؟!

کودکی را دیدم، ماه را بو می کرد

قفسی بی در دیدم که در آن ،روشنی پرپر می زد

نردبانی که از آن،عشق می رفت به بام ملکوت

من زنی را دیدم،نور در هاون می کوبید

من گدایی دیدم،در به در می رفت آواز چکاوک می خواست

و سپوری که به یک پوسته خربزه، می برد نماز!

     *پیشنهاد شما برای گذران اوقات فراغت؟

لب دریا برویم،تور در آب بیندازیم

و بگیریم طراوت از آب.

     *توصیه ای به آدم های بدبین و منفی باف؟

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم!

     * رسالت انسان؟

کار ما شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم.

   بهترین چیز در زندگی؟

بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه ی عشق تر است.

     * اما چند سوال کامل خصوصی: رنگ دکمه های لباس شما؟

دکمه های لباسم، رنگ اوراد اعصار جادوست.

     *جنس بالش زیر سر شما؟

بالش من پر آواز پر چلچله هاست.

    * در کودکی،مادرتان شما را بیشتر از چه چیزی می ترساند؟

مادر مرا می ترساند:لولو پشت شیشه هاست!

     *شب هایی که از فرط خستگی خوابتان نمی برد،به چه چیزی فکر می کنید؟

من در این تاریکی

فکر یک بره ی روشن هستم،که بیاید علف خستگی ام را بچرد.

     *چه کتاب هایی را نخوانیم؟

و نخوانیم کتابی را که در آن باد نمی آید

و کتابی که در آن پوست شبنم  تر نیست

و کتابی که در آن یافته ها بی بعدند.

   * با شاعرانی که به هیچ گونه تغییر و تحولی تن در نمی دهند؟

بگذاریم که احساس هوایی بخورد.

    * وصیتی شاعرانه؟

به سراغ من اگر می آیید

نرم و آهسته بیایید،مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من.

     *پندی دوستانه به ما ؟

ساده باشیم

ساده باشیم چه در باجه یک بانک،چه در زیر درخت.

     *پیام شما به انسان های هزاره های بعد؟

دچار باید بود.

     *و کلام آخر ؟

تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

فاصله 2

برای بچه شدن هم

از من تا تو

چقدر فاصله است

باید بدوم گاز بدهم

آخر سر هم آشفته بریزم

در سطرهایی

که ابتدای خودشان ایستاده اند

و بچه ای که هی

میان کلمات نیامده می پرد.

*

برای کودک این صفحه هم که باشد

باید بچگی کنم

نپرم وول نخورم بنشینم

همین جا که قرار است کلنگمان را

قله این کوه نصف کند

و بچه های تغیرو١

شعر قیصر را

در خواب نیامده ای تعبیر کنند.

*

باز چقدر دیر شده است

تمام شام های جهان

پشت سرمان نوبت می گیرند

فرماندار آنطور که خودش می گوید

اهل شام نیست هست

من اهل کوفه ام

باید بروم بدوم

برای بچگی ام فکری بکنم

و فاصله ام.

                                                        آذرما هشتاد ونه گهردو شهرستان سیریک

__________________________________________

١-تغیرو نام کوهی است در شهرستان سیریک

انتشار دومین مجموعه شعر یدالله شهرجو

 پس از نزدیک به یک سال انتظار دومین مجموعه شعر یدالله شهرجو توسط انتشارات داستان سرا چاپ و منشر شد این مجموعه که شامل شعرهای سالهای ۸۵ تا ۸۸ ایشان است ۶۴ صفحه است و سی شعر را در بر می گیرد. طرح جلد آن را آقای موسا عامری طراحی کرده است. 

علاقمندان برای تهیه آن می توانند به مراکز زیر مراجعه کنند و اگر موفق به این کار نشدند می توانند آدرس پستی خود را برای ارسال کتاب ایمیل کنند.

این وبلاگ و وبلاگ شخصی شاعر (هرمز نو) آمادگی درج نقد و نظرات مخاطبان عزیر را دارد.  

مراکز تهیه کتاب:

تهران : مرکز نشر ققنوس . بندر عباس : نمایشگاه کتاب جی بل شهر کتاب واژه کتابسرای استاد . میناب:کتابسرای تربیت کتاب فروشی عصر جدید. قشم : کتاب فروشی و لوازم التحریر محسن

با مهمانان ارجمند

   مهمانان و بازدید کنندگان محترم این صفحه استحضار دارند که این صفحه برای فعالیت شعری در سطح شهرستان سیریک ایجاد شده است و تنها موقتا طی مدتی کوتاه از آن برای پرداختن به موارد مربوط به وبلاگ گهردو ، گوهر سیریک به علت اشکالات فنی که در سرور وبلاگم پیش آمده بود استفاده نمودم. بسیار خرسند خواهم بود که در آن صفحه به آدرس mahigirali.persianblog.ir در خدمتتان باشم از رهنمودهایتان بهره مند گردم. این صفحه نیز به زودی فعالیت اصلی خویش را از سر خواهد گرفت.

چرا سیریک ؟

گفتار سوم

 

                   قرار بر این شد که در مقام پاسخ به چرایی مناسب تر بودن واژه سیریک نسبت به واژه بیابان برای نامیدن شهرستان نوظهورمان ، علیرغم باید و نبایدهای موجود در این عرصه ، در روشی قیاسی پیرامون این دو واژگان (بیابان و سیریک) و یا به تعبیری این سه واژگان ( گیاوان ، بیابان و سیریک ) ، به اقامه برهان پرداخته پاسخی درخور برای ذهن های پرسشگر و کنجکاویهای مفرط فرزندان این سرزمین که نشأت گرفته از احساسات عمیقشان به گیاوان زمین به عنوان سرزمین مادری است ، ارایه نماییم.

                   ( جمله معترضه ) ابتدا باید خاطر نشان کنیم که آنچه به صورت طرح ، دستورالعمل ، بخشنامه و دست آخر به عنوان قانون در جامعه ساری و جاری می گردد برای آحاد جامعه فصل الخطاب بوده و به عنوان میثاق ملی قلمداد می گردد و در مورد این مسأله نیز پس از تهیه طرح جامعی برای ارتقاء بخش در بخشداری بیابان با مدد گرفتن از بخشی از ظرفیت های موجود (و البته نه تمام ظرفیت فعال بدنه جامعه) و چکش خوردن در فرمانداری میناب و استانداری هرمزگان به هیات دولت رفته مورد تایید هیأت وزیران واقع گردید.در این مسئله و سایر مسایل دیگر ، اگر چه خارج از اشکال نمی توانند باشند ولی به پندار قرین به یقین از آرمانی ترین و فصل الخطاب ترین معیارهای جامعه تبدیل و آحاد جامعه مقید به پاسداری از آن و تاکید و تلاش در راه پوشاندن و پوشش آن بر تن جامعه خود هستند و البته به هر اندازه در هر مرحله توان بکار گرفته شده بیشتر و بهتر باشد راه برای رسیدن به اهداف ترسیم شده هموارتر خواهد شد.

1- گیاوان

                  قبل از اینکه در مورد معنا و سایر متعلقات این واژه بحث کنیم باید اعتراف کنیم که ما هیچ وقت نتوانسته ایم راه این واژه را در فرهنگ نوشتاری باز نموده ، یا سابقه ای از آن در متون قدیم و یا جدید ارایه نماییم .

                  در واقع از روزی که واژه بیابان به عنوان یکی از دهستان های بخش میناب واقع در شهرستان بندرعباس وارد جغرافیای سیاسی این سرزمین گردید واژه گیاوان که صد البته محق ترین و شایسته ترین واژه برای این مهم بود ، هویت نوشتاری نداشته اش را برای همیشه از ذهن برنامه سازان و طراحان این عرصه پاک شده دید و چنانچه مسولیتی در این خصوص برای کسانی و یا نسلی متصور باشیم در کنار بسیاری از هست و نیست های دیگری که از پیشینیانمان برجای مانده ردیف شده و مسئولیت آن متوجه پدران و پیشنیان ماست که ما اینک بر اساس اعتقاداتی که همان پیشینیان در کالبد جان و روحمان دمیده اند باید سپاسگزار خدمات آنان بوده ، آرزومند شادی ارواح همه آنان و حشر و نشرشان با درجه اولیا و صالحین در اعلا علیین باشیم.

                  زبان اصلی نوشتاری این خطه در فواصل تاریخی مختلف ، فارسی بوده و پیوند ناگسستی زبان بلوچی و چند زبان و لهجه دیگر با سطوح مختلف و دوره های سه گانه فارسی باستان ، فارسی میانه ، فارسی جدید نیز ، همواره وجود داشته است و خود موضوع عریض و طویلی است و به قدمت زبان فارسی دامنه دارد. در واقع برای یافتن واژه گیاوان و مشتقاتش باید در زبان فارسی و چند زبان دیگر مرتبط با این زبان کهن بویژه زبان عربی ، پژوهش و بررسی نمائیم.البته زبان بلوچی ، علیرغم گسترش و سکونت این قوم در چند کشور جهان مانند ایران ، پاکستان ، عمان ، امارات متحده عربی و همسایگانش، ترکمنستان ، افغانستان و برخی کشورهای افریقایی ، جز در پاکستان آن هم با مدد گرفتن از ظرفیت های زبان اردو فاقد الفبای نوشتاری است.( که می بایست تاکنون با عنایت به ادعای حضور کم و بیش ده ساله برخی از دوستان ما به ارتباطات اینترنتی با فرهیختگانی از این سرزمین که احیانا در پاکستان تشریف دارند ارتباط بر قرار نموده برای بررسی مطالب مربوطه از آنان مدد گرفته برای واژه گیاوان سند و مدرک ارایه می نمودند و ...

                     در زبان عربی هم نباید دنبال واژه گیاوان باشیم مگر آنکه معرب شده آن را یافته ، استعمال کنیم که این باز صورت مساله (یعنی واژه گیاوان ) را از ما می گیرد چرا که لفظ گیاوان به علت وجود حرف گ در متون عربی قابل بازیافت نیست .

                     می ماند دُرّ دری و زبان شیرین و شکر فارسی که همان طور که در مقدمه گذشت ، متاسفانه این واژه با این حروف و اصوات نتوانسته در ادب فارسی برای خود مقامی در خور بیابد حتی واژگان و الفاظ مشابهی مانند گیاهدان!!! و یا سایر مشتقات توانسته اند برای خود در متون ما جایی برای خود داشته باشند. البته کم نیستند عزیزانی از ما و گاه خود اینجانب نیز در ردیف آنان جای داشتم که ، پس از نیافتن علل و اسباب دستوری و زبانشناختی ، سعی در هم ریشه و هم خانواده جلوه دادن گیو ( نام پهلوان داستانی ایران پسر گودرز، داماد رستم و پدر بیژن که به جستجوی کیخسرو به توران رفت و او را پس از هفت سال با فرنگیس به ایران آورد) با واژه گیاوان دارند و گیوها و یا گیوان را ریشه و شکل اصلی گیاوان پنداشته ، سرزمین گیاوان را سرزمین پهلوانان تلقی می نمایند. البته این نکته که سرشت و سرنوشت واژه ها ایجاب می کند که در طول عمر خود بناچار دستخوش تغییر و تحول شوند امری غیر قابل انکار است . بویژه اینکه ما از زبانی صحبت می کنیم که از سه دوره فارسی باستان ، فارسی میانه ، فارسی جدید به ما رسیده است پس طبیعی است که تمام اجزاء زبان شامل اصوات ، قواعد و ساختارهای دستوری و واژگانی آن همانند سایر پدیده های دچار تغییر و تحول گردند.با این حال بعید نیست ک بتوان این نظر را با تحقیقات کارشناسی ثابت نمود اما ما اینک به دلیل اینکه این واژه فاقد هویت نوشتاری است از بحث بیشتر در این خصوص صرف نظر نموده به جای آن واژه بیابان را که بیش از نیم قرن برای نامیدن این سرزمین مورد استفاده بوده در قیاس با نام امروزی شهرستان یعنی سیریک مورد کنکاش و بررسی قرار داده از موقف قبلی خود که تایید نام سیریک است دفاع می کنیم.

سمی و ساز ین در ادبیات شفاهی مکران

  

                در غالب تمثیل هایی که برای ارشاد و نهی مخاطب و یا مخاطبین از موقف غلطشان برای رسیدن به هدفی ولو ارزشی در ادبیات شفاهی این سرزمین بکار می رود ، از این دو شخصیت تاریخی اسطوره ای مکران استفاده می شود.به نوعی که دیگر نام آن دو ، نه نام پدرشان ، همواره ورد زبانها بوده ، علیرغم دختر بودنشان نامشان در قاموس وازگانی قوم بلوچ هر چند با بار منفی ثبت و ضبظ شده است. تمثیل به شکلی است که بر اساس باورهای قومی بلوچ کسی که فرزند پسر نداشته باشد نام او "گار" یا از صفحه ی یادهای روزگار محو میگردد.در این داستان سمی و سازین دو دختر یکی از سران یکی از طوایف بلوچ که غیر از آن دو فرزند دیگری ، نه ذکور و نه انثی ، ندارد ، تصمیم به ، به یادها سپردن نام پدرشان می گیرند..............

 

              پیش از اینکه این مطلب ویراستاری گردد از عموم علاقه مندانی که در این مورد مطلبی دارند دعوت می شود در صورت صلاحدید اطلاعات تکمیلی خود را طی پیام و یا هر روش دیگر ارسال دارند بدیهی است در صورت تمایل آنان نامشان در ضمیمه ی منابع این مطلب به ثبت خواهد رسید.(علی شاهو ماهی گیر) 

خود آزاری و دیگر آزاری در نت

                دامن آلوده اگر خود همه حکمت گوید      به سخن گفتن زیباش کسی به نشود                        وآنکه پاکیزه رود گر بنشیند خاموش                همه از سیرت زیباش نصیحت شنوند. 


                        امروزه ما با پدیده ها و ابزارهای نوین متعددی روبرو هستیم که بسته به نوع هویت ، سطح فرهنگ و قوانین و مقررات سرزمینی ، با شیوه ها و روش های خاص خود با آنها مواجه شده و از آنها بهره می بریم.در حوزه رسانه و ارتباطات جمعی و دهکده ی جهانی اطلاعات، پدیده هایی مانند عکس ، فیلم ، ویدیو ، امواج مغناطیسی ،ماکرویو ، فیبر نوری ، رادیو ، تلکس ، تلفن های ثابت ، سیار و ماهواره ای، تلویزیون ، انواع رسیور ، دریافت کننده ماهواره ، جی پی اس ، ماهی یاب ، عمق یاب ، پرتوسنج ،رادیولژر ، اینترنت  و صدها ارتباط دهنده از این نوع با ورژن های مختلف در اختیار مجامع و فرهنگ ها  ، برای بهربرداری و رسیدن به هدف این دنیایی نوع بشر (فارغ از اعتقادات ماوراء طبیعی) _ که کم کوشی و یا همان واژه مشهور رفاه است _ قرار گرفته است .(توضیح اینکه تمام تلاش بشر در طول تاریخ براساس نگرش جامعه شناسی برای رسیدن به کم کوشی یا رفاه است به عبارت دیگر انسان از بدو حیات طیبه اش در روی زمین سعی در اختراع و ابداع لوازمی برای راحتی و کوشش کم برای رسیدن به هدفهایش بوده است).

                    از طرفی دیگر همه این پدیده ها مانند هر پدیده دیگری دارای آفاتی هستند (کارد و چاقو برای راحتی انسان در تامین اهداف روزمره اش است اما همین کارد را می توان برای انهدام و از بین بردن همنوع خویش بکار بست ) و همواره در راستای بهره برداری از آنها  بسته به نگرش و رویکرد جامعه ، برای مصونیت از این آفات ، قوانین و مقرراتی وضع و عرفاَ رعایت می گردد. این مقدمه را داشته باشیم تا به یک موضوع روانشناسی  و جامعه شناسی اشاره کنیم .انسان سوای اینکه در تعابیر و نگرش ما موجودی دارای کرامت و اشرف مخلوقات قلمداد می گردد ، بسته به احساسات بر گرفته از نوع نگاه و ظرف تربیتی اش ، دچار نوعی بیماریهای بدخیم سرشتی می گردد . دو نوع خطرناک این دسته بیماریهای بشر ، خودآزاری و دیگرآزاری است که گاهی در برخی عرصه ها بروز پیدا می کند.

                 پر بیراه نیست اگر مثال محسوس و ملموسی در این زمینه با هم مرور کنیم تلفن ، به عنوان ابزاری که یکی از مولفه های رسیدن به توسعه است ، می تواند دست آویزی برای بروز بیماری دیگرآزاری (سادیسم) گردد و کم نیستند جوامع تازه به دوران رسیده ای که در آنها از تلفن برای آزار و اذیت افراد و نوامیس جامعه سوء استفاده می شود. اگر سری به صفحه ی حوادث آرشیو جراید یک دهه پیش و گهگداری تا امروز بزنیم ، چه بسیار کانون های گرم  خانواده ایی که با استفاده ی نابجا و نابخردانه از این وسیله ی بی بدیل ارتباطی ، مضمحل و از هم پاشیده شده است .

                  لذا در راستای جلوگیری از اثرات سو ء اینترنت نیز ما باید ضمن برخورداری از فرهنگ مناسب و درخور آن اقدام به استفاده از آن بنماییم .گاهی  به خاطر اثرات سو ء و جبران ناپذیر این ابزارهاست که برخی شارعین  مقدس و سنتی در استفاده از آن احتیاط را واجب دانسته ، برخی دیگر حتی تلویزیون را ممنوع اعلام می کنند.

                   خودآزاری و دیگر آزاری گاهی با گریم و لباس زیبا و ژست های روشنفکرانه وارد زندگی فردی و اجتماعی ما می شود و ما بی که بدانیم مایه رنجش خاطر پدر مادر فرزند همسر دوست همرزم و هموطن مان شده ایم. در موضعی که پدیده های نوین بایستی باعث رفاه ، کم کوشی(هدف غایی بشر امروز وهر روز) و ترقی جوامع امان گردد ، باعث حدوث و سر باز کردن زخم های کهنه دوران جاهلیت و تقویت روحیه ی تکاثر طلبی افراد ،خانواده ها ، اقوام ،طوایف و ملت ها شده آنها را از مسیر واقعی منحرف می سازند.

                     در این مقال بدون آنکه طرف صحبتمان شخص و یا نهاد خاصی باشد ، یکی از مولفه های نامتجانس و بیفایده ی رفتاری مان را که بطریقی در اجتماع مان نمود و بروز یافته است ،  نگرش به قول معروف انتقادی باید دانست. اگر چه نقد و نقادی  را از مولفه های کاربردی رقیه و پیشرفت دانسته اند ، ولی قالب منفی بافی ، نفی ، پاشیدن بذر ناکامی و ناتوانی و تردید ، هم چنین ، رایج نمودن اسامی مصغر و استعاره های که قرنهاست اسلام و ادیان دیگر سعی در از بین بردن آن دارند ، پاسخگوی اهداف نقد و نقادی ارزیابی نمی شوند. ما بارها برخی شعار ها  بدیهی مانند: ما می توانیم ، نمی شود نیست باید بشود و مانند اینها را شنیده ایم .یادم می آید هنگامی که در منطقه ی عملیاتی جنوب وقتی از روی پل کرخه ، کرخه ی خون ، عبور می کردیم شعار بزرگی بر روی کوهپایه منتهی به کناره های رودخانه توسط رزمندگان غیور ایران اسلامی نقش بسته بود که  ما می توانیم.

                   در فضای مجازی که اکنون موضوع بحث است برخی وبلاگ های منطقه که به ناصواب رودیکردشان را نقد و نقادی قرار داده اند (وب های نقدگرا نه همه ی وب هاو  آن دسته ی نقدگراها که نیمه پر را نمی بینند نه همه ی منتقدین ) ظروف آن را فراهم نیاورده باعث ایجاد فضایی کودکانه ،  کم اثر ، بی اثر  و بد اثر شده اند بطوریکه نه تنها مورد نقد شده را اصلاح نمی کنند ، بلکه قبح و کاستی آن را پوشش داده ، زمینه ی استیلای آن را بر تمامی فضای موجود فراهم می سازند. بهتر نیست این وب ها که متشکل از نیروهای زبده (نسبت به جامعه مان)  هستند به ظرفیتهای نهفته (بالقوه)جامعه بپردزند .البته تا حدودی باید به آنان حق داد زیرا سوژه ها مورد نظر برای این فضا به به درستی معرفی نمی شوند.

                   برخی وب ها (غیر وب های حرفه ای) نیز در کمبود سوژه دست به دامان مذهب و دین شده باعث ایجاد اصطکاک بین پیروان مذاهب مختلف می شوند. به اعتقاد بنده بسیاری از موقف های افراطی و غیر حرفه ای که به نیت حمایت و دفاع از جامعه ی اهل سنت ارایه شوند ، نه تنها برای جامعه ی اهل سنت منطقه سودی ندارد، بلکه باعث تحریک و برهم زدن فضای امن مذهبی مان می گردند.در جامعه ای که ما پیروان سه مدهب شافعی ، جعفری و احناف منطقه با هم روابط مستحکم خانوادگی و فامیلی داریم ، کوبیدن بر طبل وامذهبا با هیچکدام از اهداف اسلام و کشور ،سازگار نیست. بهتر نیست دوستان مخلص و عزیز ما پرداختن به این موضوعات را به بزرگوارنی که شرعا و قانونا حامل این رسالتند بسپارند. به یاد داشته باشیم که وقتی همه می گویند هیچ کس نمی شنود بی دلیل نیست که رفتگران شب را انتخاب کرده اند.

                  علی شاهو ماهی گیر رمضان المبارک 1431 گهردو - التماس دعا- مرا از راهنمایی های خویش بهره مند فرمایید.

 

مکران در گذر تاریخ (پاسخ به ابراهیم  ببخشید براهک)

               برخی دوستان از جمله جناب ابراهیم(به قول خودش براهک) در وبلاگ گروهی بیابان زمین منکر ادعای اینجانب در مورد سوابق تاریخی مکران و مکتوب بودن نام مکران در متون و ادب فارسی شده ، خواستار سابقه آن شده اند . اگر چه این سوال قبلا توسط طاهو نیزمطرح شده بود اما توضیح در مورد آن مجال می خواست که من سعی در سر باز زدن از آن داشتم ولی برای اینکه احتمال دارد حجم کوچکی از کاربران محترم ما ، با مکران و پیشینه آن آشنایی نداشته باشند بالاجبار مطلبی را که قبلا به قلم اینجانب در برخی جراید به چاپ رسیده است در این پست می آورم  و در ضمیمه منابع آن را نیز ذکر خواهم کرد ، باشد که شناسه ی بی ریای ما و مکران باشد. البته نگران  از بین رفتن حقوق کپی رایت آن نیز هستم.

موقعیت جغرافیایی و وسعت مکران

                    مکران یا بلوچستان امروزی در جنوب شرقی کشور پهناور ایران واقع بوده ، حدود و سعت آن در طول تاریخ به علل و حوادث تاریخی گوناگون،دست خوش تغییروتحولات گسترده شده است. در تقویم البلدان ابو الفداء تالیف723 ه.ق، موقعیت جغرافیایی مکران چنین توصیف شده است:

                    << مکران بر دهانه ی دریای فارس در شرق واقع شده و قصه ان نیز در موضعی است در طول79درجه و 45 دقیقه،طول ان صبح و عرض ان کذمه است.>>(1)

                      حمد اله مستوفی نیز در نزهه القلوب،موقعیت جغرافیایی،حدود ووسعت مکران را چنین توصیف کرده است:

                   <<مکران،مملکتی بزرگ است از اقلیم دوم،وسعتش دوازده مرحله،دارالملکش فنر بور{پنج گور}،طولش از جزایر خالداوت صبح ،وعرض ان از خط استوا که هوایش گرم است و ابش از رود و دیگر بلاد بزرگش تیز و منصوره و فهل فهره وزراعات و عمارات بسیار  و قری بیشمار دارد.>>(2)

                    سرزمین بلوچستان امروزی در منتهی الیه مرز جنوب شرقی ایران میان 25 و 32 درجه شمالی و 58 تا 70 درجه شرقی از نصف النهار گرینویچ واقع است . واز شمال به سیستان و افغانستان ، واز جنوب به دریای عمان ، از غرب استان کرمان و هرمزگان و از شرق به پاکستان محدود است .

                  طول و عرض بلوچستان تفاوت چندانی با هم ندارند . طول بلوچستان از کوه ملک سیاته تا چابهار 600کیلومتر است و عرض آن 10 کیلومتر اختلاف ، از کوهک تا انتهای شرقی جازموریان ، به اندازه 590 کیلومتر امتداد دارد(امان الله جهانبانی ، سرگذشت بلوچستان و مرزهای آن، چاپ ارتش ، تهران 1338ص72)

وجه تسمیه نام مکران

                    در نزهة المشتاق فی افتراق الافاق ابو عبدالله محمد بن عبدالله ادریس معروف به الشریف الادریسی (متوفی 540 ه. ق. ) ، سرزمین مکران ،  همراه با بلاد سند ، کرمان و پارس بع عنوان گسترده ساحلی دریای پارس (عمان)نام برده شده است : "از این دریای چین ،خلیج سبز که دریای پارس و ابله است منشعب می شود و گذرگاه آن در جنوب تا اندکی به شمال غرب  است. چنان که از بلاد سند و مکران و کرمان و پارس بگذردتا به ابله جایی که آبادان است، منتهی گردد و آنجا پایان آن دریا ست ."

                     در تقویم البلدان ابوالفدا ، عماد الدین اسماعیل بن علی امیر حماة، در مورد تیز مرکز مکران آمده است : "مرکز مکران ، شهر تیز (تیس) است . این شهر جایی نهاده شده که طول آن هفتاد و نه درجه (از کنارهآفریقا) و عرض آن بیست وچهار درجه و پنج دقیقه است."

             یاقوت حموی در معجم البعدان  نیز در سرحی که برای .....

جرجی زیدان  1861-1914 نویسنده کتاب تاریخ تمدن اسلام چاپ مصر در مورد مکران می نویسد.:  فعلا وقتش را ندارم منتظر بمان ابراهیم

           واژه مکران در شاهنامه نیز بکار رفته است اما دخو باید باشد تا به براهک بگوید نه طاهو اینا درست نیست کهوتان بیایت که من گیاوانم بکارننننننننن.


پاراگراف آخر این مطلب را در وب پرشین (گهردو گوهر سیریک ) ملاحظه فرمایید

خواهشی از دوست مجازی ام طاهو

                     برادر گلم قبل از هر چیز استدعا دارم صفت مهندس و مولوی و امام مسجد و امام جماعت را از پیش آوند نامم حذف فرمایید شما لطف دارید ولی بنده در هیچ یک از پستها به این صفات اشاره نداشته ام حتی در پروفایل که کلی تنش آفرید والبته قبول کن که شما بانی آن بودیددوستان بزرگواری مانند شما الطاف بی نهایت شان را بر بنده ی حقیر مبذول داشته اند و مرا به به این صفات مفتخر نموده اند.می بینید که به قول حضرات در این جامعه ی به ظاهر مجازی گرگ های در چله نشسته ای هستند که نه به من ونه به شما که الحمدلله هویتتان مجهول است رحم نمی کنند لباس ببر می پوشند و دندان گرگ نشان می دهند غافل از اینکه ذاتی که در آن عرش مستوی است از بندگانش محافظت خواهد فرمود. حرف برای گفتن زیاد است ومن که تازه به جمع شما وبلاگنویسان محترم پیوسته ام نیاز به نقد نه نیاز به راهنمایی و خیرخواهی شما داشتم و البته که برای خودم دارای مواقفی هستم که با آن بزرگ شده و رشد ونمو نموده ام شما ببین کجا بنده قصد حذف نام بیابان را و یا گیاوان را داشته ام  سری به نوشته های آرشیو همین وبلاگ کم عمر من بزنید. اینکه من بنویسم گهردو  واقع در شهرستان سیریک دیگر یک موقف رسمی و قانونی است و گرنه نام های قدیمی زیادی هستند که ما باید هر کدام مان داعیه حراست و نگهبانی آن را داشته باشیم .اصلا می شود نوشت گهردو واقع در شهرستان بیابان ؟ در مورد سیریکی ها و یا هر جای دیگری ها ما باید با هم باشیم حساسیت به این مساله برای ما خوب نیست بسیاری از داشته های ما از همین سیریکی های عزیز است نیمه ی پر لیوان را ببینیم و گرنه کاستی زیاد است به جای نقد این وبلاگ و آن وبلاگ منطقه به امروات مهم تری که جزو خواسته ها مشترکمان است بپردازیم .اسلام ما با اهل کتاب هم زمینه حمع شدن را فراهم آورده اگر ما با هم توان جمع شدن نداشته باشیم که دشمنان مشترکمان خوشحال خواهند شد شما شاید انتظار داشتید به خاطر فعالیت به قول خودتان دهساله اتان در وب بنده و امثال من از محضر مبارکتان اجازه گرفته دست به قلم شویم ویا برای انتخاب عنوان وب خویش با شما مشورت نماییم . حرف بدی نیست ولی بنده از کجا بدانم که شما متخصص این عرصه اید و وظیفه ی خطیر نقد وب های منطقه و احیانا دفاع ار آنها در برابر هجمات را بر عهد دارید.

                     یک مساله را فراموش نفرمایید که مسیر صحبت من را که قصد اظهار دیدگاه های خود  در برخی مسایل را داشتم با ورودتان در قامت منتقد  والبته اتهامتان به من به فخرفروشی و گهردوزدگی ربودید ولی این در میان آنچه تاکنون در زندگی همه ی ما آمده اپسیلونی هم نیست. و می شود که هم دیگر را تا دیداری دیگر به خداوند بزرگمان بسپاریم.